نگاهم سوی آسمان بود و نوازش نسیم ,خنکای صورتم
شب بود و اسرار دلم را باد؛ برد سوی ستاره ام
آهسته دیدم نگاه خیس ش را
تپش قلبم باز دویدن گرفت
خستگی را دنبال کرد ستاره از نگاهم
شب بوی حس عجیبی را داشت .لبانم ترانه می سرود و اشک سرازیر سوی رود
اشکها دریا دریا می رف ت وشاد از اینکه برکه نابود شد
من همچنان نگاهم سوی آسمان ستاره ای را دنبال می کرد
امشب خواب به دیدار ماه رفت و من منتظر در تماشای ستاره ای بودم بی نشان