به نام زبيائي آفرين
سلام خسته نباشيد
هنرمند گرامي حکايت زبيا سعدي شيراز تقديم حضورمي گردد
حکيمي پسران را پند همي داد که جانان پدر هنر آموزيد که ملک و دولت دنيا اعتماد را نشايد و سيم و زر در سفر بر محل خطرست ، يا دزد بيکار ببرد يا خواجه به تفريق بخورد . اما هنر چشمه زاينده است و دولت پاينده . وگر هنرمند از دولت بيفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است ، هر جا که رود قدر بيند و درصدر نشيند و بي هنر لقمه چيند و سختي بيند.
سخت است پس از جاه تحكم بردن
خو كرده به ناز، جور مردم بردن
وقتى افتاد فتنه اى در شام
هر كس از گوشه اى فرا رفتند
روستا زادگان دانشمند
به وزيرى پادشاه رفتند
پسران وزير ناقص عقل
به گدايى به روستا رفتند