هنر مدرن و نقاشی کودکاناولین گروه از هنرمندانی که به نقاشی کودکان توجه کردند، اکسپرسیونیستهای متقدم بودند. آنان به دلیل نزدیکی روحی و نوع کارکرد هنریشان در اواخر قرن نوزدهم به هنر کودکان بهطور جدی اهمیت دادند. خصایصی که در نقاشی کودکان وجود دارد و برخی از آن ویژگیها که در مکتب اکسپرسیونیسم حضور دارد، به طور اجمال عبارتند از:کژنمایی واقعیت بیرونی، عدم اطاعت محض از طبیعت، عدم بهرهوری از اصول و مفاهیم سنتی زیباییشناسانه (غیر خلاق)، مبالغه و اغراق در صور طبیعی، نمادگرایی و پرداختن به عواطف درونی، رازپردازیهای سوررئالیستی، دید رنگی، عواطف تند رنگی، هماهنگیهای ناب تصویری عاری از صور عینی یا استعاری، پرداختن به انگیزشهای آزاد ذهنی (هنری)، سپردن خویشتن خویش به نیروهای خلاق بیان شکل و رنگ، پرداختن به موضوعهای خیالی، شاعرانه، افسانهای و بیان قوی را در اختیار تجربههای ذهنی قرار دادن، هادی درونی ناهشیار، شوخطبعی هنری، تمایل به انگیزشهای خودجوش، بیخیالی شادمانه و متانت، بیمقصدی در خلق اثر هنری و نهایتاً تنها قانون آنان «ضرورت درونی»
شاید علت توجه پیروان مکتب اکسپرسیونیست به نقاشیهای کودکان با عنایت به کودکی درونشان باشد و این نزدیکی هنری و فعالیتهای آگاهانهی هنرمندان خلاق باعث نوعی نگرش جدید در جهان هنر شد و موجب ابداع مکاتب هنری در قرن بیستم گشت. رویین پاکباز در تعریف «نقاشی کودکان» چنین مینویسد : «نوعی بیان تجسمی خودانگیخته مربوط به کودکان و نوجوانان (تقریباً از 5 تا 15 سال) است که با هنر بدوی همانندی دارد. با در نظر گرفتن محدودهی هنر بچهها، نوعی کمال احساس و بیان در آن قابل تشخیص است. در سدهی بیستم، همگام با ارزیابیهای انگیزههای غریزی در فرآیند خلاقیت هنری، توجه به کیفیتهای بارز رنگ و طرح در نقاشی بچهها نیز اهمیت یافته است. بسیاری از هنرمندان مدرن چون کله، پیکاسو و ماتیس عمیقاً تحت تأثیر بیان کودکانه قرار گرفتهاند»(1) زمانی که هنرمندان بزرگی همچون کاندینسکی، کله، شاگال و بسیاری دیگر برای یافتن شیوهی جدید در هنرهای تجسمی تلاش میکردند، و قصد این را داشتند که انقلابی تازه در هنرهای تجسمی بهوجود آوردند و سنتهای گذشته را درهم شکنند و طرحی نو دراندازند، به بیان کودکانه گرایش پیدا کردند. این نگاه نو که در ابتدا با واکنشهای متعدد اجتماعی همراه بود در نهایت هر چه به انتهای بیستم حرکت میکرد، حقایق بیشتر کشف میشد و مسئله شفافیت عمیقتری مییافت و علت گرایش هنرمندان مطرح جهان و تئورسینهای هنر نوین به سوی هنر کودکان آشکارتر میگشت. در جهان معاصر دهها سبک و مکتب هنری در جهان هنر به منصه ظهور رسیده است و در بسیاری بیان ساده، بیآلایش و ابتدایی کودکانه مورد توجه قرار گرفته است. این رویکرد زمانی قوت گرفت که «نواندیشی» در هنرهای گوناگون ضرورتش بیشتر مشخص شد و هنرمندان بزرگی منابع الهام آثار خود را از نقاشیهای کودکان یافتند. پیکاسو برای منبع تخیل خود، آفریقا را کشف کرد و بهدنبال آن تحقیقات مفصلی پیرامون هنر قبایل گوناگون آفریقایی، مکزیک، بربرها و انسانهای بدوی و غارنشین انجام گرفت. این پژوهشهای جدید ثابت کرد که هنر در قالب روحیات ملتها و کیفیت تمدنها بهوجود میآید و برعهدهی نقاشان معاصر است که به تمامی این سبکهای بیانی خلاق غیر مکشوف بپردازند و صادقانه اعتراف کنند که هنر را صرفاً آکادمیها به هنرمندان نیاموخته است بلکه بسیاری از منابع خلاقیت همچنان وجود دارند که کشف نشدهاند. در نتیجه هنرمندان به هنر کودکان برای دستیابی به بیانی تازه توجه کردند و آن را نوعی بیان هنری به شمار آوردند که دارای ویژگیهای هنر انسان ابتدایی و سبکی همانند سبک هنرمندان نوپرداز آگاه امروز است. افزون بر این، هنرمندان خلاق معاصر به این نتیجه رسیدند که هنر خود را چون نقاشیهای کودکان ساده و پر رمز و راز ارایه دهند، البته به شکلی اصیلتر و مؤثرتر تا شاید انعکاس واقعی ایده ی هنرمند باشد. کودک بهآسانی و بدون هیچ قید و بندی از احساس و برداشت خود سخن میگوید و آن را با خطوط و رنگ عرضه میدارد. لذا برخی از هنرمندان از این کارکرد، استفاده کردند و دلبستهی آن شدند. از زبان آنها بارها نقل شده است که: «هنری که هنرمند آگاه امروزی آرزوی رسیدن به آن را دارد، هنر کودکان است»(2) هنری که در عالیترین و در عینحال سادهترین شکل خود، با ما به سخن مینشیند، هنری صادق. هنر کودکان در مقابل هنرهای دیگر یک ویژگی شاخص دارد. این خصلت مهم این است که هنر کودکان هنری است که هیچ تمدن و فرهنگی آن را پژمرده نساخته است. رؤیای دیرپای انسان برای بازگشت به روزگار کودکی و صداقت و رهایی است، رهایی از تأثیرات تمدن صنعتی. ویژگیهایی را که مکتب رمانتیسم و انتزاعگرایان به ما ارایه دادهاند، اوج تجلی آن در هنر بدوی و کودکانه نهفته است. اصولاً در قرن حاضر هنرمندان به هنری عنایت دارند که آمیزهای از آگاهی و ناخودآگاهی است که در این خصوص کودک از دیگران پیشی گرفته است. «کبرا» نام گروهی است که در سال 1948 و توسط چندین تن از هنرمندان و منتقدان در پاریس شکل خاص خود را یافت. آپل، الشینسکی، یورن، دوبوفه و چند نمایشگاه و انتشار یک مجله کردند. گروه «کبری» در سال 1951 منحل شد اما در جریان بعدی هنر شمال اروپا اثری مهم برجای گذاشت. شیوهی این گروه «نواندیش» در هنر نقاشی، بهرهگرفتن از سمبلها در رنگگذاری، بیان شاعرانهی اشکال و زبان خاص هنر کودکان بود. لذا هنر معاصر شاهد تحولی است که در آن هنر هنرمند یک لحظهی شاعرانه و شوقانگیز با حرکت سریع دست را تجربه مینمود و احساس خود را همچون نقاشان شرق دور بر روی سطح بوم یا کاغذ انتقال میداد. در ماجرای کار خلاقهی کودک، یک اتفاق بزرگ روی میدهد. این اتفاق بزرگ ارتباط کودک با اثرش است. او با کار خود بهپیش میرود، به جایی که دیگر اثر، راهبر است و کودک خلق خودبخودی را آغاز میکند و هدایتگرِ ناهشیاری او را بهسوی نابترین شکلها و رنگها رهنمون مینماید. این اتفاق را همهی کودکان تجربه کردهاند و لحظات شیرینش را بهیاد دارند، زمان حرکت و خلق کردن دقیقاً لحظهی زیبایی است، برای کودک فعالیتهای خلاق جزو پُرشعفترین لحظات ناب زندگی است، این لحظه زمانی است که کودک کارش را با احساس و عاطفه آغاز میکند و با همان شور و شعف و احساس کاملاً شخصی به پایان می رساند. فعالیت خلاق هنری کودکان و بزرگسالان در این نقطه شبیه به یکدیگر میشود. زمانی که انسانی ـ کودک یا بزرگسال ـ به خلق هنری میپردازد، هنر و خلاقیت آنها را با خودش میبرد و احساسات ناب هنری است که به او میگویداینجا چه رنگی باشد یا چه شکلی و .... مدرنیستها به دنبال این لحظات شعفانگیز هستند، امپرسیونیستها و برخی از هنرمندان نوگرا به این بخش کودکی رسیدهاند و نگرش کودکانه در اثرشان موج میزند، به همین دلیل دیدگاه آنان خاص و شخصی میگردد، که درک و فهم آن نیازمند تربیت ذهن و چشمانی مسلح به درک هنر میباشد. نقاشان مدرن ویژگیهای خلاقه خود را از نوع نگرش منتقدانه نسبت به پیرامون و زمان خود به دست آوردهاند. آنان با استفاده از نیروی غیرقابل اجتناب و با عشقی نوین بهدنبال کشف حقیقت بودند، آنان تنها به دیدن با چشم سر قانع نبودند، سایر تواناییهای ذهنی، «چشم بصیرت» و تخیل کودکانه را با هم توأم کردند تا به درک مفاهیم درست مطالب دست یابند. مشخصات و ویژگیهایی را که به طور خلاصه از مدرنیسم و مدرنیستها برشمردیم، خصایصی بود که دنیا به آن ایمان آورده و آن را تلفیقی از تضادها و واقعیات جهان معاصر میپندارد. کارشناسان هنر تعلیم و تربیت کودکان علتهای زیادی برای کار خلاقهی کودک قایل هستند که برخی از آن ها را برمیشمریم: کارشناسان هدف از نقاشیها و فعالیت خلاقهی کودکی را ارضای جنبه ی شخصی خود میپندارند و معتقد هستند که نقاشی کردن برای آنان به منزلهی بازی کردن است و آن را نوعی بازی و تصویر ذهنی هم خواندهاندو آنان د تحقیقات متعددی، اعتراف کردهاند که کودکان در حین نقاشی و کار خلاقه، بهنوعی به تخلیه ی روانی و شخصی میرسند که در نهایت به پرورش جنبههای رشد و مهارتی میانجامد. نقاشی و فعالیتهای خلاقه در کودکان باعث رشد شناخت مواد متفاوت، رشد هوش، رشد زیست شناسی و شناسایی ساختارهای موجود میشود و نیز سبب کسب سازگاری با محیط و یافتن نگاه نو. کودکان با نقاشی کردن رویدادهای شخصی را بازسازی میکنند و تمایلات شخصی آنان ارضا میگردد کودکان و هرگونه فعالیتهای خلاقه دیگر در کودکان، حس تسلط، لذت بصری و حرکتی، ایجاد نظم ذهنی ابتدایی و مهمتر از همهی اینها حس بسط اجتماعی و ارتباط با دیگران را سبب میشود، نهایتاً این که متخصصان تعلیم و تربیت هنر کودک، هدف آنها را «آفرینش دنیای نمادین» میپندارند. «و.د.وال»(4) زبان کودکی را شامل اشارهای، بیان تجسمی، نمونهپردازی و حرکات ژست و بهکار بستند اعمال میداند. همچنین او اظهار میدارد که آرزوی کودک این است که بتواند آنچه را که احتیاج به گفتن دارد به وسیلهی رنگ و خطوط توصیف کند. حال سؤال این است که ویژگیهای مذکور که در هنر کودکان نهفته است، شامل «هنر بودن» میگردد یاخیر؟ منبع :tabadolnazar.com |